مرکّب از: ب + راه + رفتن، براه افتادن. راه سپردن. براه افتادن با کسی. همراهی او کردن. با او رفتن: کمر بست و بنهاد سر سوی شاه بزرگان برفتند با او براه. فردوسی. - براه باباکوهی رفتن، کنایه از لواطت و اغلام کردن. (آنندراج، از راه پس رفتن
مُرَکَّب اَز: ب + راه + رفتن، براه افتادن. راه سپردن. براه افتادن با کسی. همراهی او کردن. با او رفتن: کمر بست و بنهاد سر سوی شاه بزرگان برفتند با او براه. فردوسی. - براه باباکوهی رفتن، کنایه از لواطت و اغلام کردن. (آنندراج، از راه پس رفتن